اندیشه
این حیطه به ماهیّت ویژهٔ تفكّر و گردش ذهنی فرد خلّاق اشاره دارد.
روشهای اندیشیدن و تفکّر از منابع بنیادین رشد و بروز خلّاقیّت قلمداد شده است.(گاچي،2001) روش اندیشهٔ فرد خلّاق مرکّب از چهار مؤلّفه است: 1) انعطاف شناختی، 2) ارتجال کلامی درونی، 3) واگرایی اندیشه و 4) تركیبدهی؛ که اجمالاً توصیف میشوند.
اندیشهٔ فرد خلّاق با خصیصهٔ بسیار مهمّ «راحتدرونی»[1] و شرح صدر ویژه، همراه است. در مطالعات مربوط به عناصر و مؤلّفههای خلّاقیّت به این ویژگی توجّه خاصّی مبذول شده است. «گشودگی درونی» حتّی به منزلهٔ یک مهارت خلّاقیّت، در تسهیل و بروز آفرینندگی مؤثّر است.(اسلابرت،1994)
هنگامی که یک فرد به ظرفیّت بالاتری برای «راحتدرونی» و «گشودگی»[2] نایل آید، امکان تحقّق خلّاقیّت حاصل میشود.(پارنز،1971)
اگر «انعطافپذیری» به منزلهٔ یک خصیصهٔ بنیادی برای افراد خلّاق به شمار میآید،(شريفي،1383؛ ترستون و رانكو،1999 به نظر میرسد از ماهیّت «گشودگی درونی» نشأت میگیرد.(هيل،1992) از این رو، نظام روانی فرد خلّاق با «جزماندیشی»[3] سازگار نیست. فرد جزماندیش نمیتواند نوآور باشد.(گلداسميت،1984)
«راحتدرونی» شرایط را برای «تخیّل»[4] نیز فراهم میآورد. بنابراين، خصیصهٔ «تخیّل» یک ویژگی شناخته شده برای همهٔ افراد خلّاق به شمار میآید.(بچتولد و ورنر،1973؛ ميدگلي و داولينگ،1978؛ هيل،1992) حتّی برخی از پژوهشها، «تخیّل» را یک فرآیند ضروری برای اندیشهٔ خلّاق میدانند. در واقع شخصیّت و روش شناخت، عوامل اساسی در تعیین این امر هستند که چه اندیشهٔ خلّاقی میتواند از طریق «تخیّل» تسهیل شود.(فوريشا،1978) «تخیّل» در مطالعات دیگر نيز یک عنصر مهمّ از مدیریّت خلّاقانه به شمار آمده است.(هرست و همكاران،1991).
«تخيّل بصری» یكی از انواع «تخيّل» است كه با نوع شخصیّتی ویژهای پیوند دارد. «شخصیّت شهودی» میتواند «تخيّل بصری» را مهار كند. چنانكه «شخصیّت اندیشهورز» در سرعت عملكرد ذهنی از طریق توانایی استدلال قیاسی مبادرت میكند. در حالیكه «تركیب شخصیّتی شهودیـاندیشهورز» بهترین كاركرد را در مقایسه با «تركیب شخصیّتی احساسیـحسگر» نشان میدهند.(بوچارد و هار،1998) بنابراین تشویق تلاشهای خیالپرورانه و حمایت از آن میتواند سبب پرورش خلّاقیّت شود.(گالبرايت و ونتزل،2001)
چنان که ذکر شد، «ارتجال در كاركرد»[5] از ویژگیهای افراد خلّاق به شمار میآید.(نميرو،1997) اين ويژگي آن چنان نكتهاي بارز است که از سوی اطرافیان نظیر معلّمان، طرز رفتار بیاختیارانه، ارتجالی و خود به خودی، به منزلهٔ یک رویّه و منش خاصّ افراد خلّاق گزارش میشود.(وستبي و داوسون،1995) علاوه بر آن، افراد بسیار خلّاق در «تداعی آزاد»[6] برجستهترند.(ريگل و همكاران،1966) در نتیجه، افراد خلّاق در «تداعی كلمات»[7] نیز برتري ملموسی نشان میدهند. در بررسی «تداعی كلمات» به منزلهٔ شاخص خلّاقیّت، آشکار شد که تداعیهای متوسّط (نه بسیار نادر) ممکن است شاخص بهتری را برای توانایی خلّاقّانه فراهم آورد.(گاف،1976) این تداعی كلمات، شرایط را برای بیان آسان و راحت هموار میكند. لذا فرد خلّاق نسبت به رفتار خود، بازداری كمی انجام میدهد، عقاید و كارهای خود را بدون هراس از استهزاء شدن بیان میدارد و خیلی راحت و آسوده است.(رابياك، 1977)
از این رو راحتی و «آسانبيانگري»[8] به منزلهٔ یک خصیصهٔ شخصیّتی در تشخیص و پرورش توانایی بالقوّة خلّاقیّت و حلّ مسألهٔ خلّاقانه نقش مهمّی ایفا میکند.(ون هوك و تگانو،2002)
برخی از پژوهشگران تعبیر« گوش دادن به ندای درون»[9] را نیز به کار میبرند.(ترفينگر،2004)
پژوهشهای جدید نیز به وجود همبستگی مثبت میان ظرفیّتهای زبانی، خلّاقیّت و بازی تأکید کرده اند.(هولمز و همکاران، 2015)
به طور كلّي از این ویژگیها ميتوان تحت عنوان «ارتجال کلامی درونی» یاد كرد. ممکن است این ارتجال در فعّالیّتها همراه با نهفتگی باشد. از اين رو مطالعات، گویای آن است که «نهفتگی ناهشیارانه»[10] از خصایص خلّاقیّت قلمداد میشود.(سيمونتون،1999)
در تبیین روشنتر این حیطه، از اصطلاح «انديشهٔ واگرا» نیز استفاده میشود.(كارسون،1999) «اندیشهٔ واگرا» با خلّاقیّت رابطهٔ تنگاتنگی دارد.(وايت،1968؛ نيكولز،1972؛ كابانوف و باتگر،1991؛ ترستون و رانكو،1999) «اندیشهٔ واگرا» در کنار شخصیّت، میتواند به عنوان شاخص ظرفيّت خلّاقانه به شمار آید.(ديويس،1989)
تحت تأثیر «واگرایی اندیشه» ممكن است خصایص نگرشی غیرعادی بروز یابد. رابطهٔ نزدیك «باور فراعادی» با شخصیّت خلّاق، قابل ملاحظه و معنیدار است.(مارتينسن و كافمن،1999) عقاید و باورهای غیرعادی كه ممكن است از سطح درك مردم عادی خارج باشد در اثر «روانی و سیّالی عقیدتی» افراد خلّاق است. چنانكه مطالعات تأیید میكنند، این ویژگی نیز با شخصیّت فرد خلّاق پیوند دارد.(مك كينون،1975) فرد خلّاق قادر است ارزشها، عقاید و باورهای متعارض را در خود، یکپارچه سازد و آنها را در مسیر عملی خاصّی همگرا و منسجم کند.(كارسون،1999؛ ترفينگر،2004)
تردیدی در نقش محرز «آگاهی» برای خلّاقیّت وجود ندارد. «آگاهی» و پایهٔ معلومات از مبانی خلّاقیّت محسوب میشود.(اشترنبرگ و لوبار، 1995؛ دانبار،1999) فرآیند خلّاقیّت را میتوان از «تركیبدهی» و «انتشار» آگاهی گسترش داد. به نظر میرسد كه تأثیر شخصیّت فرد خلّاق بر تركیب و انتشار دانش و آگاهی در تعامل با خصایص شناختی است.(ماد،1986)
ترکیبدهی بر پایهٔ «بررسی پرسش» پیریزی میشود. لذا مسأله یابی، عنصر اساسی ترکیب شناختی است.
بر مبنای یک مطالعه، ساختار مشكلگشايي خلّاقانه براي دانشآموزان تيزهوش و مستعدّ، مشتمل بر شش مرحله بود: 1- يافتن آشفتگيها؛ 2- يافتن اطّلاعات؛ 3- يافتن مسائل؛ 4- طرحيابي؛ 5- راهحلّيابي؛ 6- پذيرشيابي. (تاد و لارسون، 1992)
در پژوهش دیگر، انواع متفاوت مسألهيابي در ارتباط با انگيزهٔ ذاتي و روشهايي عملي در كلاس درس، مرور شد. با توجّه به اين پژوهش، عنصر خلّاقانهٔ تيزهوشي بستگي به مهارتهاي مسألهيابي دارد؛ به همان اندازه كه به حلّ مسأله ارتباط مييابد. باید ميان تشخيص مسأله و تعريف آن، به روشني تمايز قایل شد.(رانکو و نمیرو، 1994)
بررسیها آشکار میکنند که رابطهٔ مثبتی میان توانایی ساختاربندی (ترکیبدهي) مسأله و سازگاری راه حلّ با نوع شخصیّت وجود دارد. ساختاربندی به معنای چگونگی تفسیر مسایل معیوب است. این روش برخوردِ با مسايل پیچیده، بستگی به ویژگیهای شخصیّت دارد.(رايتر پالمون و همكاران،1998) در ضمن باید دانست که رفتارهای مقابلهای متنوّع در رویارویی با مسایل نو، به ویژه درخور افراد خودشکوفا و دارای بهداشت روانی است.(پارنز،1971)
همچنین در توصیف روشِ شناختی فرد خلّاق ذکر میشود که وی راهحلّهای نامفهوم غیرعادی یا ابتکاری را برای مسائل به کار میگیرد. فرآیند خلّاقیّت، مقتضی انجام یک کاوشگری فعّالانه برای بررسي شکافهای میان دانش، مسألهیابی و تلاش مدبّرانه برای شکستن موانع و محدودیّتهای موجود در حیطهٔ شخصی است.(اشترنبرگ و تارديف،1989)
چنین است که اتّصال اطّلاعات با یک زمینهٔ معنادار، در کنار تفکّر نقّاد، بازخورد مثبت نسبت به علم و انگیزش، از مؤلّفه های اساسی خلّاقیّت قلمداد می شوند.(ترنووا، 2014)
لذا «یادگیری مبتنی بر مسأله» مؤثّرتر از «یادگیری مبتنی بر خلّاقیّت» و «آموزش ویژه» در پرورش خلّاقیّت است. ضریب اثر این نوع یادگیری بالغ بر56 /1 حاصل شده است (در مقایسه با 7/0 و 8/0). (اِلالدی و باتدی، 2016)
علاوه بر آن، روش یادگیری به معنای وسیع، متأثّر از انواع شخصیّت است. در نظریّههای مختلف شخصیّت خلّاق، این امر صادق است: گونههای شخصیّتی مایرز - ـبریگز، جنبههای «شخصیّتی اقتباس - ـنوآوري كرتون»، «وابستگیـاستقلال حیطهای ویلكینز» و «خودسازماندهی روانی اشترنبرگ» با انواع روشهای یادگیری مرتبط هستند.(بال و همكاران، 1995) حتّی پیوند قابل ملاحظهای نیز میان گونههای شخصیّتی با انواع مهارتهای مطالعه وجود دارد.(رانكو و آلبرت،1990)
روش شناخت، مطالعه، یادگیری و خواندن رابطه و پیوند مشهودی با خلّاقیّت مییابد. بررسیها نشان میدهند كه روش خواندن با نوع و گونهٔ شخصیّت خلّاق نیز رابطه دارد. براساس طبقهبندی شخصیتی «یونگ»، مطالعه و خواندن بستگی به گونهٔ شخصیّتی دارد؛ نوع و گونهٔ «اندیشهورز» برای مطالعه و خواندن از روش آوایی رمزی بهره میگیرد. گونهٔ «احساسی» از روش تجربهٔ زبان استفاده میكند. گونهٔ «حسّگر»، وابسته به آموزش برنامهای است و گونهٔ «شهودی» باید یاد بگیرد كه از طریق روش «پیام بصری» بخواند.(كاير، 1979)
پیش از این بیان شد که برای شكّزدایی و نیل به روشنایی باید از هر طریقی بهرهبرداری شود. حالات شهودی و اشراقی در هدایت رفتارها (به ویژه یادگیری و دانشاندوزی) یك خصیصهٔ قابل ملاحظه در میان افراد خلّاق است.(اشترنبرگ و تاردیف،1989) گاهی از آن به عنوان «فرایند فراشناختی» یاد میشود كه در تعامل با خصایص شخصیّتی بر خلّاقیّت اثر میگذارد.(دانبار،1999) اهمیّت این خصیصه در افراد خلّاق چنان است كه به عنوان یك «گونهٔ شخصیّتی شهودی» كه رابطهٔ مستقیمی با جستوجوی حسّی دارد، شناخته شده است.(فوريشا،1978)
افزون بر آن، ترکیب دهی مستلزم ژرف اندیشی است.
مطالعهٔ مقایسهای فرآیند آغازین با ظرفیّت خلّاقانه در دو گروه سنّی متفاوت در میان هنرمندان خلّاق نشان داد که هنرمندان بالغ و پخته به این علّت از توانایی بیشتر در فرآوری خلّاقانه برخوردارند که قادرترند تا «واپسروی ژرفتر»[11] انجام دهند. علاوه بر آن، برای بازگردانی «فرآیند ثانوی اندیشه»[12] سهولت بیشتری را ابراز میدارند.(دادك و چمبرلند،1984)
نتیجه آنکه چهار ویژگی اندیشهٔ فرد خلّاق در یک ساختار هماهنگ قرار میگیرند. از سویی «راحتدرونی» در پیوند با «ترکیبدهی» قرار ميگيرد. از این رو «گشودگی» همراه با «دلیری برای بررسی عقاید» در میان افراد خلّاق مورد تأکید بعضی پژوهشگران واقع شده است.(ترفينگر،2004) از دیگر سو «ذهن باری»[13] ممکن است به منزلهٔ یک برآیند تعاملیِ «راحتدرونی»، «ارتجال کلامی درونی» و «واگرایی اندیشه» قلمداد شود. لذا مطالعات حاکی از آن است که «ذهن باری» باعث افزایش قابل ملاحظهای در کمیّت و کیفیّت نظرها و عقاید میشود.(ميدو و پارنز،1959) و سرانجام اگر بپذیریم موفّقیّت هر برنامهٔ پرورشی خلّاقیّت که به گسترش سیّالی و انعطافپذیری کلامی منجر میشود، بستگی به بهسازی ترجیحهاي مربوط به روشِ شناختی در «رویارویی با پیچیدگی» دارد و این برنامهها بر «دریافت حسّی مسایل»، «عقیدهیابی» و «بازشناسی مسایل واقعی» تأکید میورزند،(رنه و رنه،1971) بدین معناست که چهار مؤلّفهٔ یاد شده در موفّقیّت برنامه مزبور تعامل داشتهاند.
[1]- Inner freedom
[2]- Openness
[3] -Dogmatism
[4]- Imagination
[5]- Spontaneity in a performance
[6]- Free association
[7]- Word association
[8]- Freedom of expression
[9]- Listening to one’s inner voice
[10]- Unconscious incubation
[11]- Regress more deeply
[12]- Secondary process thought
[13]- Brainstorming