Skip to Content

خلّاقیّت، هوش و تیزهوشی

این مقاله به بررسی ارتباط پیچیده میان خلاقیت و هوش می‌پردازد و خلاقیت را به عنوان یک فرآیند مغزی چند مرحله‌ای توصیف می‌کند که تحت تأثیر عوامل زیستی و شناختی است. ویژگی‌های فرد خلاق شامل قدرت پرسشگری و تفکر واگراست. ارتباط بین هوش و خلاقیت در سطوح مختلف متفاوت است و ممکن است در سطح هوش بالاتر از ۱۲۰ کاهش یابد. همچنین، خلاقیت به تفکر متفاوت از هوش وابسته بوده و افراد با هوش متوسط ممکن است خلاق‌تر از افراد با هوش بالا باشند. در نهایت، پرورش خلاقیت نیازمند حمایت از تخیل و تفکر آزاد است.
مدت زمان مطالعه این مقاله : ۱۹ دقیقه

خلاقیت، هوش و تیزهوشی

تجلّی خلّاقیّت در پهنه هوش، در زمینه وسیعتر دامنه شناختی قابل جست و جو است. بی تردید هوش به مثابه ظرفیّت شناختی، بر پایه برخی آمادگیهای بدنی، زیستی و حسّی، تعیین کننده چگونگی اندیشه فرد است.

به زعم برخی محقّقان، خلّاقیّت یک فرآیند فراگیر مغزی است که مراحل چهارگانه «والاس» را در چهار بخش خود جای می‌دهد.(هرمان،۱۹۹۱)[۱] به علاوه مفاهیم بنیادین خلّاقیّت در برگیرنده فیزیولوژی مغزی است.(دیسی،۱۹۸۹)[۲]

معلومات برای خلّاقیّت، ضروری است؛ امّا باید متذكّر شد كه معلومات می‌تواند مانند یک کارد دولبه عمل كند.(اشترنبرگ و لوبار،۱۹۹۳)

از این رو، پایه‌های حسّی خلّاقیّت نیز مورد توجّه پژوهشگران واقع شده است؛ به عنوان مثال کامیابی هر برنامه پرورش خلّاقیّت که به گسترش سیّالی و انعطاف پذیری کلامی منجر می‌شود، به بهسازی ترجیحهای مربوط به روشِ شناختی در «رویارویی با پیچیدگی» بستگی دارد. این برنامه‌ها بر محور «دریافت حسّی مسایل» پی‌ریزی می‌شوند.(رنه و رنه،۱۹۷۱)[۳]

به نظر می‌رسد شخصیّتهای خلّاق حسّاسترند.(بچتولد‌‌ و ورنر،۱۹۷۳)[۴] علاوه بر آن، «گونه شخصیّتی ترکیبی سازش‌یابی- نوآوری» همبستگی مثبتی با «حسّ‌خواهی»[۵] نشان می‌دهد.(گلداسمیت،۱۹۸۴)

آگاهی و معلومات ممکن است از طریق شهود و اشراق نیز حاصل آید. از این رو «حالات شهودی و اشراقی» در هدایت رفتارها (بویژه یادگیری و دانش اندوزی) یک خصیصه قابل ملاحظه در میان افراد خلّاق است.(اشترنبرگ و تاردیف،۱۹۸۹) لذا تحلیل خصایص شخصیّتی «انیشتین» و «هنری پوانکاره» آشکار نمود که «شهود» از ویژگیهای آنها بوده است.(میلر،۱۹۹۲)[۶] گرچه برخی مطالعات نشان می‌دهند که «حالات مراقبه» با افزایش اندیشه خلّاقانه رابطه‌ای ندارد.(اُهایر و مارسیا،۱۹۸۰)[۷]


الف) ویژگیهای اندیشه فرد خلّاق

این ویژگیها مرکّب از چند مؤلّفه است:

۱) بررسی پرسش، 

۲) تخیّل و راحت‌درونی از روشِ شناختی،

۳) ارتجال کلامی درونی،

۴) اندیشه واگرا،

۵) ظرفیّت واپس‌روی ژرفتر و سهولت برای بازگردانی فرآیند ثانوی اندیشه.

روشهای اندیشیدن و تفکّر از منابع بنیادین رشد و بروز خلّاقیّت قلمداد شده است.(گاچی،۲۰۰۱)[۸]

بررسیها آشکار می‌کنند که رابطه مثبتی میان توانایی ساختاربندی ( ترکیب دهی) مسأله و سازگاری راه حلّ با نوع شخصیّت وجود دارد. ساختاربندی به معنای چگونگی تفسیر مسایل معیوب است. این روش برخوردِ با مسایل پیچیده، بستگی به ویژگیهای شخصیّت دارد.(رایتر پالمون و همكاران،۱۹۹۸)[۹]

«اندیشه خاصّ» فرد خلّاق با خصیصه بسیار مهمّ «راحت‌درونی»[۱۰] و شرح صدر ویژه، همراه است. در مطالعات مربوط به عناصر و مؤلّفه‌های خلّاقیّت به این ویژگی توجّه خاصّی مبذول شده است. «گشودگی درونی» حتّی به منزله یک مهارت خلّاقیّت، در تسهیل و بروز آفرینندگی مؤثّر است.(اسلابرت،۱۹۹۴)[۱۱] هنگامی که یک فرد به ظرفیّت بالاتری برای «راحت‌درونی» و «گشودگی»[۱۲] نایل آید، امکان تحقّق خلّاقیّت حاصل می‌شود.(پارنز،۱۹۷۱)

اگر «انعطاف‌پذیری» به منزله یک خصیصه بنیادی برای افراد خلّاق به شمار می‌آید،(شریفی،۱۳۸۳؛ ترستون و رانكو،۱۹۹۹[۱۳]( به نظر می‌رسد از ماهیّت «گشودگی درونی» نشأت می‌گیرد.(هیل،۱۹۹۲) از این رو، نظام روانی فرد خلّاق با «جزم‌اندیشی»[۱۴] سازگار نیست. فرد جزم‌اندیش نمی‌تواند نوآور باشد.(گلداسمیت،۱۹۸۴)

«راحت‌درونی» شرایط را برای «تخیّل»[۱۵] نیز فراهم می‌آورد. بنابراین، خصیصه « تخیّل» یک ویژگی شناخته شده برای همه افراد خلّاق به شمار می‌آید.(بچتولد و ورنر،۱۹۷۳؛ هیل،۱۹۹۲) حتّی برخی از پژوهشها، «تخیّل» را یک فرآیند ضروری برای اندیشه خلّاق می‌دانند. در واقع شخصیّت و روش شناخت، عوامل اساسی در تعیین این امر هستند که چه اندیشه خلّاقی می‌تواند از طریق «تخیّل» تسهیل شود.(فوریشا،۱۹۷۸)[۱۶] «تخیّل» در مطالعات دیگر نیز یک عنصر مهمّ از مدیریّت خلّاقانه به شمار آمده است.(هرست و همكاران،۱۹۹۱)[۱۷]. تشویق تلاشهای خیال‌پرورانه و حمایت از آن می‌تواند سبب پرورش خلّاقیّت شود.(گالبرایت و ونتزل،۲۰۰۱)[۱۸]

به طور کلّی «ارتجال در كاركرد»[۱۹] از ویژگیهای افراد خلّاق به شمار می‌آید.(نمیرو،۱۹۹۷) این ویژگی آن چنان نكته‌ای بارز است که از سوی اطرافیان نظیر معلّمان، طرز رفتار بی‌اختیارانه، ارتجالی و خود به خودی، به منزله یک رویه و منش خاصّ افراد خلّاق گزارش می‌شود.(وستبی و داوسون،۱۹۹۵) [۲۰] علاوه بر آن، افراد بسیار خلّاق در «تداعی آزاد»[۲۱] برجسته‌ترند.(ریگل و همكاران،۱۹۶۶)[۲۲] در نتیجه، افراد خلّاق در «تداعی كلمات»[۲۳] نیز برتری ملموسی نشان می‌دهند. در بررسی «تداعی كلمات» به منزله شاخص خلّاقیّت، آشکار شد که تداعیهای متوسّط (نه بسیار نادر) ممکن است شاخص بهتری را برای توانایی خلّاقانه فراهم آورد.(گاف،۱۹۷۶)[۲۴] این تداعی كلمات، شرایط را برای بیان آسان و راحت هموار می‌كند. از این رو راحتی و «آسان‌بیان‌گری»[۲۵] به منزله یک خصیصه شخصیّتی در تشخیص و پرورش توانایی بالقوّه خلّاقیّت و حلّ مسأله خلّاقانه نقش مهمّی ایفا می‌کند.(ون هوك و تگانو،۲۰۰۲)[۲۶] برخی از پژوهشگران تعبیر« گوش دادن به ندای درون»[۲۷] را نیز به کار می‌برند.(ترفینگر،۲۰۰۴)[۲۸]

به طور كلّی از این ویژگیها می‌توان تحت عنوان «ارتجال کلامی درونی» یاد كرد. ممکن است این ارتجال در فعّالیّتها همراه با نهفتگی باشد. از این رو، مطالعات، گویای آن است که «نهفتگی ناهشیارانه»[۲۹] از خصایص خلّاقیّت قلمداد می‌شود.(سیمونتون،۱۹۹۹)

در تبیین روشنتر این حیطه، از اصطلاح «اندیشه واگرا» نیز استفاده می‌شود.(كارسون،۱۹۹۹)[۳۰] «اندیشه واگرا» با خلّاقیّت رابطه تنگاتنگی دارد.(وایت،۱۹۶۸؛ كابانوف و باتگر،۱۹۹۱؛ ترستون و رانكو،۱۹۹۹)[۳۱] «اندیشه واگرا» از ویژگیهای افراد خلّاق است که سبب فرآوری خلّاقانه می‌شود.(نیكولز،۱۹۷۲)[۳۲] و در کنار شخصیّت، می‌تواند به عنوان شاخص ظرفیّت خلّاقانه به شمار آید.(دیویس،۱۹۸۹)[۳۳]

فرد خلّاق قادر است ارزشها، عقاید و باورهای متعارض را در خود، یکپارچه سازد و آنها را در مسیر عملی خاصّی همگرا و منسجم کند.(كارسون،۱۹۹۹؛ ترفینگر،۲۰۰۴)

مطالعه مقایسه‌ای فرآیند آغازین با ظرفیّت خلّاقانه در دو گروه سنّی متفاوت در میان هنرمندان خلّاق نشان داد که هنرمندان بالغ و پخته به این علّت از توانایی بیشتر در فرآوری خلّاقانه برخوردارند که قادرترند تا «واپس‌روی ژرفتر»[۳۴] انجام دهند. علاوه بر آن، برای بازگردانی «فرآیند ثانوی اندیشه»[۳۵] سهولت بیشتری را ابراز می‌دارند.(دادك و چمبرلند،۱۹۸۴)[۳۶]

همچنین در توصیف روشِ شناختی فرد خلّاق ذکر می‌شود که وی راه‌حلّهای نامفهوم غیرعادی یا ابتکاری را برای مسائل به کار می‌گیرد. فرآیند خلّاقیّت، مقتضی انجام یک کاوشگری فعّالانه برای بررسی شکافهای میان دانش، مسأله‌یابی و تلاش مدبّرانه برای شکستن موانع و محدودیّتهای موجود در حیطه شخصی است.(اشترنبرگ و تاردیف،۱۹۸۹) بنابراین رفتارهای مقابله‌ای متنوّعی در رویارویی با مسایل نو به کار می‌رود که به ویژه درخور افراد خودشکوفا و دارای بهداشت روانی است.(پارنز،۱۹۷۱)

پنج ویژگی اندیشه فرد خلّاق در یک ساختار هماهنگ قرار می‌گیرند. از سویی «راحت‌درونی» در پیوند با «واپس‌روی ژرفتر» قرار می‌گیرد. از این رو «گشودگی» همراه با «دلیری برای بررسی عقاید» در میان افراد خلّاق مورد تأکید بعضی پژوهشگران واقع شده است.(ترفینگر،۲۰۰۴) از دیگر سو «باراندن بر ذهن»[۳۷] ممکن است به منزله یک برآیند تعاملیِ «راحت‌درونی»، «ارتجال کلامی درونی» و «واگرایی اندیشه» قلمداد شود. لذا مطالعات حاکی از آن است که «باراندن بر ذهن» باعث افزایش قابل ملاحظه‌ای در کمیّت و کیفیّت نظرها و عقاید می‌شود.(میدو و پارنز،۱۹۵۹)[۳۸] و سرانجام اگر بپذیریم موفّقیّت هر برنامه پرورشی خلّاقیّت که به گسترش سیّالی و انعطاف‌پذیری کلامی منجر می‌شود، بستگی به بهسازی ترجیحهای مربوط به روشِ شناختی در «رویارویی با پیچیدگی» دارد و این برنامه‌ها بر «دریافت حسّی مسایل»، «عقیده‌یابی» و «بازشناسی مسایل واقعی» تأکید می‌ورزند،(رنه و رنه،۱۹۷۱) بدین معناست که پنج ویژگی یاد شده در موفّقیّت برنامه مزبور تعامل داشته‌اند.

ب) خلّاقیّت و هوش

به طور کلّی هوش بیش از خلّاقیّت در طول زندگی استواری نشان می‌دهد.(مگنوسون و بكتمن،۱۹۷۹)[۳۹]

هوش و خلّاقیّت هر دو بر عملکرد تحصیلی تأثیر دارند.(رایندرمان و نیوبر،۲۰۰۴)[۴۰] همراهی بروز خلّاقیّت در بستر هوش با پدیده چند استعدادی (كاتنا،۱۹۸۹)[۴۱] پذیرش همگنانه (جاكوبس و كانینگهام،۱۹۶۹)[۴۲] و سطح استدلال اخلاقی (دوهرتی و كرسینی،۱۹۷۶)[۴۳] و نیز استقلال خلّاقیّت و هوش از بازخورد آموزشگاهی (فریمن،۱۹۷۸)[۴۴] مورد مطالعه واقع شده است.

بروز خلّاقیّت در گستره هوش به طور کلّی مورد تأکید قرار گرفته است.(اشترنبرگ و لوبار،۱۹۹۳) [۴۵] گرچه بر پایه پاره‌ای بررسیها، رابطه معنی‌داری میان قدرت پیش‌بینی سیّالی عقیدتی و هوش کلامی یافت نشده است، امّا میان هوش کلامی با فعّالیّتهای خلّاقانه همبستگی وجود دارد.(هاسوار،۱۹۸۰)[۴۶] بر اساس نتایج تحقیقات، همبستگی اندکِ مثبت امّا معنی‌داری میان هوش با تفکّر خلّاق (کلامی و غیر کلامی) دانش‌آموزان پایه چهارم تحصیلی (گولد،۱۹۷۲)[۴۷] و هوش با تفکّر واگرا (دلاس،۱۹۷۱)[۴۸] برقرار است. علاوه بر این، دستاوردهای پژوهشی بر وجود همبستگی میان ظرفیّتهای تفکّر خلّاق (تصویری و کلامی) و هوش کلامی و غیر کلامی در پایه نخست تحصیلی تأکید دارند.(آلیوتی،۱۹۷۹)[۴۹] همچنین، ضریب همبستگی ۵۰/۰ نیز میان هوش و خلّاقیّت در میان دانش‌آموزان پایه دوازدهم(فولمان و همكاران،۱۹۷۳)[۵۰] و نیز «ضریب همبستگی در حدّ ۵۱/۰ میان اندیشه واگرا و اندیشه همگرا گزارش شده است. بررسی مختصر تحقیقاتی که در قلمرو هوش و خلّاقیّت به انجام رسیده‌اند، بی‌تردید نشان می‌دهد که در وضع کنونی نمی‌توان به موضعی قاطع درباره روابط بین هوش و خلّاقیّت دست یافت. اگر همبستگیها بین نتایج آزمونهای هوش و انواع مختلف کارآمدیهای خلّاق، کم یا ضعیف هستند، بدین دلیل است که استعدادهای نخستین که در این آزمونهای هوش وجود دارند، همگی برای یک رفتار خلّاق، پر اهمیّت نیستند».(دادستان،۱۳۷۲)

علاوه بر این، در بخش گسترده‌ای از مطالعات به بروز خلّاقیّت بر پایه استعداد توجّه شده است.(كلاپهام،۲۰۰۴)[۵۱]

بخش قابل ملاحظه‌ای از مطالعات به اثر و ضرورت هوش برای خلّاقیّت پرداخته‌اند. هوش مانند کنجکاوی برای خلّاقیّت ضروری است؛(دی و لانجوین،۱۹۶۹) چنانکه همچون انگیزه در خلّاقیّت مؤثّر است.(كروپ،۱۹۶۹)[۵۲] بر پایه مفهوم «سه وجهی»، خلّاقیّت بر یک پایه هوشی قرار دارد و مرکّب از سه حیطه است: رابطه با جهان درون فرد، رابطه با تجربه و رابطه با جهان خارج از فرد. رابطه هوش با جهان درون، شامل فرامؤلّفه‌ها ( نظیر بازشناسی وجود یک مسأله، تعریف مسأله و دستوربندی یک راهبرد و بازنمایی برای حلّ مسأله) و مؤلّفه‌های کسب آگاهی (رمزبندی گزینشی، ترکیب گزینشی و مقایسه گزینشی) است. بر اساس این مفهوم، خلّاقیّت با همه این جنبه‌های هوشی پیوند دارد.(اشترنبرگ،۱۹۸۹)

دستاوردهای قابل توجّهی دلالت بر آن دارند که بروز خلّاقیّت در پهنه هوش، کامل و پایدار نیست. به بیان دیگر در یک تراز از ظرفیّت هوشی، بروز قابل ملاحظه‌ای وجود دارد، حال آنکه در سطحی دیگر، راه آنها از یکدیگر جدا می‌شود. شواهد بسیاری برای این استنباط وجود دارد؛ از جمله بر اساس یک پژوهش طولی دهساله، همبستگی ضعیفی میان نمرات هوش و پیشرفت خلّاقانه در زندگی واقعی به دست آمد.(كیتانو و كایربی،۱۹۸۶)

بروز خلّاقیّت در پهنه هوش بر اساس نظریّه آستانه‌ای به وجود سطح خاص بستگی دارد و مبیّن آن است که این بروز فقط در بهره هوشی پایینتر از ۱۲۰ رخ می‌دهد. ابزارهای متداول هوش‌سنج در میان نمونه‌ای از دانش‌آموزان دارای هوش بالاتر از متوسّط پایه‌های چهارم تا ششم تحصیلی نیز وضعیّت مستقلّی از عوامل خلّاقیّت تصویری نشان دادند.(هتریك و همكاران،۱۹۶۶)[۵۳] به علاوه در بررسی رابطه مقیاس عملی و حرکتی تفکّر خلّاق با بهره هوشی در میان چهارصدونودوشش کودک پیش‌دبستانی برای یک برنامه ویژه تیزهوشی یافت شد که خلّاقیّت هنگامی با هوش همبستگی نشان می‌دهد که بهره هوشی کودک، زیر ۱۲۰ باشد؛ امّا در سطوح بالاتر رابطه‌ای با بهره هوشی وجود ندارد.(فاكس بوچامپ و همكاران،۱۹۹۳)[۵۴] علاوه بر آن، مطالعات نشان می‌دهند که همبستگی بین بهره هوشی و خلّاقیّت در گروهی که بهره هوشی آنها از ۹۰ کمتر است، به مراتب بیشتر (۳۱/۰) از گروهی است که بهره هوشی آنها بالاتر از ۱۳۰ (۲۰/۰- ) است. «لذا به زعم برخی مؤلّفان تردیدی نیست که خلّاقیّت باید به عنوان یک شیوه فکری متفاوت از هوش در نظر گرفته شود. بررسیهای این حوزه نشان می‌دهد که هوش و خلّاقیّت فقط هنگامی که بهره هوشی بالاتر از حدّ معیّنی است، می‌توانند مستقلّ باشند. بنابراین «نظریّه آستانه‌ای» بیان می‌دارد : وقتی بهره هوشی پایینتر از حدّ معیّنی است، خلّاقیّت نیز محدود است؛ در حالی که فراتر از این حدّ (بهره هوشی= ۱۲۰-۱۱۵) خلّاقیّت به منزله بُعدی تقریباً مستقلّ در می‌آید».(دادستان،۱۳۷۲) از سوی دیگر بر پایه برخی پژوهشها، نتایج آزمونهای تفکّر خلّاق در میان دویست و بیست و هشت دانش‌آموز مقطع متوسّطه که در حدود چهل و سه درصد آنها تیزهوش بودند، وجود «نظریّه آستانه‌ای» را تأیید نکرد.(رانكو و آلبرت،۱۹۸۶)[۵۵] همچنین بررسی بیست و یك پژوهش كه بروز خلّاقیّت در پهنه هوش را در بالا و پایین بهره هوشی ۱۲۰ و بر حسب متغیّرهای تعدیلی نظیر جنسیّت، سنّ، خرده مقیاسهای مربوط به هوش، خرده مقیاسهای مربوط به خلّاقیّت و طیفهای بهره هوشی انجام داده بودند، حاكی از عدم تأیید نظریّه آستانه‌ای بود.(كیم،۲۰۰۵)[۵۶]

با این حال، بررسی نظریّه آستانه‌ای بر پایه هوش چندگانه در میان دانش‌آموزان ابتدایی نشان داد كه این نظریّه بستگی به انواع هوش دارد. همبستگی خلّاقیّت به ترتیب با هوش بصری- فضایی، طبیعی، بدنی- جنبشی و زبانی بیشتر است.(پریتو و سانچز،۲۰۰۵) علاوه بر این، چنان كه ذكر شد، در بخش گسترده‌ای از مطالعات به بروز خلّاقیّت بر پایه استعداد توجّه شده است.(كلاپهام،۲۰۰۴)

به نظر می‌رسد پرده‌های ابهام و تیرگی برای درک مفهوم «نظریّه آستانه‌ای» هنگامی کنار می‌رود که تجلّی خلّاقیّت در گسترهٔ هوش، از منظر تحوّلی کاوش شود.

مطالعه دویست‌وهشتادویک نوجوان نشان می‌دهد که هیچ تفاوت معنی‌داری در زیرمتغیّرهای خلّاقیّت میان مراحل تحوّل انتزاعی و عملیّات صوری وجود ندارد. گرچه روابط معنی‌داری میان سنّ و خلّاقیّت یافت شد؛ یعنی انعطاف پذیری، اصالت و بسط تصویری با افزایش سنّ از سیزده به شانزده سالگی رو به کاهش گذاشت.(ادموند،۱۹۹۰)[۵۷] همبستگیهای ضعیف میان هوش و خلّاقیّت می‌تواند ناشی از آن باشد که این همبستگیها، از دیدگاهی تحوّلی مورد بررسی قرار نگرفته‌اند. چه، تردیدی نیست که شدّت و ماهیّت این روابط بر حسب سطح تحوّل شناختی آزمودنیها نمی‌توانند یکسان باشند و بررسی چگونگی این روابط در خلال شکل‌گیری خلّاقیّت، می‌تواند مسایل بسیاری را از پرده ابهام بیرون آورد.(دادستان،۱۳۷۲)

بروز خلّاقیّت در گستره تیزهوشی نیز یكی از مباحث مهمّ قلمداد می‌شود؛ از یك سو بر پایه نظریّه‌های تركیبی(تعاملی)، خلّاقیّت یك مؤلّفه لازم و بنیادین برای تیزهوشی به شمار می‌آید و از طرف دیگر به زعم نظریّه‌های عاملی تیزهوشی، خلّاقیّت یكی از انواع تیزهوشی محسوب می‌شود.

به بیان دیگر،

افراد خلّاق عموماً از بهره هوشی بالاتر از متوسّط برخوردار هستند؛ امّا هر فرد تیزهوش لزوماً خلّاق نیست؛

(افروز،۱۳۷۲) در حالی كه بر اساس روی‌آورد تركیبی، خلّاقیّت و هوش هر دو از ویژگیهای تیزهوشی‌اند.(ناگلیری و كافمان،۲۰۰۱)

به طور كلّی ، هماهنگی و تجانس «اصالت عقیدتی» تیزهوشان در اندیشه واگرا بیشتر از افراد متوسّط است.(رانكو و آلبرت،۱۹۸۵)[۵۸] در حالی كه اندیشه واگرا و عملكرد خلّاقانه در تیزهوشان از همبستگی متوسّطی برخوردار است، در میان افراد متوسّط از لحاظ هوشی، این دو متغیّر از یكدیگر مستقلّ هستند. حیطه‌های انشا و نقاشی بیش از علم و موسیقی با اندیشه واگرا ارتباط دارند. (رانكو،۱۹۸۶) علاوه بر آن، اندیشه خلّاقانه در میان تیزهوشان به تواناییهای تجسّمی مرتبط است. (شاو،۱۹۸۵)[۵۹]

سخن آخر آنكه به نظر می‌رسد تجلّی خلّاقیّت در بستر هوش به ابعاد تفكّر واگرا (سیّالی، انعطاف‌پذیری، اصالت و بسط)، جلوه‌های آن (کلامی، تصویری، حرکتی)، سطح هوش (بهره هوشی)، نوع هوش، ملاحظات تحوّلی و نوع ابزارهای بالینی مربوط به ظرفیّتهای شناختی، بستگی دارد.



 


[1]- Herrmann, N.

[2]-Dacey, J.

[3]- Renner, V. & renner, J.

[4] -Werner, E.

[5]- Sensation seeking

[6]- Miller, A.

[7] -OHaire, T. & Marcia, J.

[8] -Gautschi,T.

[9] -Reiter-palmon, R. et al

[10]- Inner freedom

[11]- Slabbert, J.

[12]- Openness

[13]- Thurston, B. & Runco, M.

[14] -Dogmatism

[15]- Imagination

[16] - Forisha, B.

[17]- Hurst, D. et al

[18]- Galbraith, J .& . Wentzel, K.

[19]- Spontaneity in a performance

[20] -Westby, E. & Dawson, V. L.

[21]- Free association

[22]- Riegel, K. et al

[23]- Word association

[24]- Gough, H.

[25]- Freedom of expression

[26]- Van hook, C. & Tegano, D.

[27]- Listening to one s inner voice

[28]- Treffinger, D.

[29]- Unconscious incubation

[30]- Carson, D.

[31]- Kabanoff, B. & Bottger, P.

[32]- Nicholls, J.

[33] - Davis, G.

[34]- Regress more deeply

[35]- Secondary process thought

[36]- Dudek, S. & Chamberland-Bouhadana, G.

[37]- Brainstorming

[38]- Meadow, A. & Parnes, P.

[39]- Magnusson, D. & Backteman, G.

[40] -Rindermann, H.& Neubauer, a.

[41]- khatena, J.

[42]- Jacobs, J. & Cunningham, M.

[43]- Doherty, W. & Corsini, D.

[44]- Freeman, J.

[45]- Callaway, W.; Runco, M.

[46]- Hocevar, D.

[47]- Gould, K.

[48]- Dellas, M.

[49]- Aliotti, N.

[50]- Follman, J. et al

[51]- Clapham, M.

[52]- Krop, H.

[53]- Hetrick, S. et al

[54]- Fuchs-Beauchamp, et al

[55] -Albert, R.S.

[56]- Kim, K.H.

[57]- Edmunds, A.

[58]- Runco, M. & Albert, R.

[59]- Shaw, G.

خلاقیت و فضای همگن
اگر رشد توجه جهانی نسبت به استعدادهای درخشان شامل افراد خلّاق شود، پذیرش اجتماعی لزوم تفكیك آنها از نظام آموزشی و پرورشی اجتناب‌ناپذیر است.