مکتب
هر مکتبی و هر صاحب اندیشهای در طول تاریخ حداقل بر دو مقوله تاکید ورزیده که به تعبیری (فلسفه روانشناسی ) را رقم میزند (شناخت و انسان ) همه مکاتب فلسفی اصطلاحاً به مقوله شناخت پرداخته و دیدگاهی را در مقوله انسان بیان داشته است با سایر دیدگاههاست.
در تاریخ غرب به طور کلی با دو مکتب بنیادین روبرو هستیم
(اصالت ذهن و اصالت حس)
بر اساس تعریف از علم روانشناسی :
مکاتب را بر اساس (موضوع بررسی) به رویکردهای ساختارنگری و فرایند نگری میتوان دستهبندی کرد: کارکردی و رفتارنگری و پدیدارشناختی در واقع فرایند نگری هستند و از سوی دیگر ؛ گشتالت و روانتحلیلگری و ساختنگری در زمره ساختارنگری قرار میگیرند.
گشتالت:
کل چیزی متفاوت از اجزاست زیرا این کل تابع روابط میان اجزایش است یعنی تعامل میان اجزاء کل را متفاوت میکند ( گشتالت ) صرفاً از طریق چشم انداز تعاملی قابل تبیین است .
رفتارنگری:
رفتار در ابتداییترین تبیین برآیند شرطی شدن ؛ تحت تاثیر محیط است . که از راه تقویت عادتهای خاص حاصل میآید .
روان تحلیلگری:
در این مکتب با تعامل احساس ؛ اندیشه ناهشیار ؛ و انگیزهها و غرایز ؛ در شکلگیری شخصیت رویارو هستیم . گذشته از آنکه انگیزش خود برای تعاملی از ( نیاز ؛ اندیشه و پیوند و سرشت ) است. با تاکید بر اصطلاح غریزه در روان تحلیلگری جایگاه تعاملی سرشت نیز در شکلگیری شخصیت برجسته میشود .
کارکرد نگری:
با تاکید بر سیالیت هوشیاری و توجه به فرایند آن سازش یافتگی آن با محیط نیز پی گرفته میشود . عوامل محیطی به منزله ریشهها در دیدگاههای تعاملی از خاستگاههای اثر گذار به شمار میآیند به بیان دیگر در این مکتب ، تعامل محیط با فرایند هوشیاری موضوع روانشناسی است .
زیست شناختی:
فرایندهای زیستی عصبی زیربنای رفتار و فرایندهای روانی هستند رویکرد زیست شناختی بر تعامل احساس ؛ اندیشه و کنش دلالت دارد.
پدیدارشناختی:
بر انگیزش تحقق خود مبتنی بر برداشت اجتماعی در هر فرد پافشاری دارد در اینجا تاکید بر تعامل نیاز به تفررد با پیوند است.
ساخت نگری:
در واقع توقف بررسیهای روانشناختی در عناصر است . به تعبیر دیگر بر دریافت چیزی تاکید میورزد که آنها را در چشم انداز تعاملی ؛ به عنوان پایهها مینامیم .
تحلیل ساختار ذهنی:
یعنی جز جز کردن پدیدههای تعاملی به عناصر اصیل و اولیه . به تعبیر دیگردر چشم انداز
ساخت نگری پافشاری در درک ماهیت پایههاست در واقع این مکتب به بررسی پایههای تعامل تاکید میورزد بدون آنکه تعامل را نفی کند و منکر وجود تعامل شود.
( شاید ساختی نگری بیش از هر مکتبی بر تجربه و تحلیل مبتنی بر عناصر به زبان خودش و پایهها به زبان مکتب تعاملی پافشاری دارد .)